از مقدمه مولف:
سالها محمود شیرافکن در مراسمهای مختلف شهدا، خاطرهگوی آنها بود. اما، بیش از همه از دوستان شهیدش میگفت. میان صحبتها و حرفها جایی برای خودش نمیگذاشت. کسی که میتوانست حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد؛ حرفهایی که در ربع ساعت به همین سادگی نمیشد از آن گذشت.
مداحیها، مناجاتخوانیها و سخنرانیهایش هنوز زبانزد است و دلنشین. با او دربارهی خاطراتش صحبت کردیم. به حرمت دوستی چندین ساله پذیرفت و در محرم سال هشتاد و هفت، کار مصاحبه را با او شروع کردیم. چهارده ساعت مصاحبه در ده شب محرم به همهی خستگیها و گلویی که گرفته بود، هوای بهشتی این شبها را برای ما بهشتیتر کرد. در بین خاطرات از دوستانش گفت و از اینکه چگونه وقتی زمین آنها را از دست میداد ناله میکرد.
کار تدوین در سال هشتاد و هشت تمام شد. انجام دادیم و خواند، میخندید و میگفت: «من خودم وقتی خاطراتم را دست گرفتم، نتونستم بذارمش زمین؛ یکسره خوندم. خدا توفیقتون بده، ممنون.» گفتیم: «میتونی چند ساعت از خاطراتت رو به ما هدیه بدی؟!» سرش را پایین انداخت و گفت: «سالها پیش همهی روزهای جنگم را بخشیدم به اهل بیت و چهارده معصوم(ع).»