«اولین روزهای مقاومت» روایت تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ایران از روزهای آغاز جنگ تحمیلی و یورش نیروهای عراقی به سوی خرمشهر ، به قلم مرتضی قاضی و سیدحسین یحیوی است. این کتاب به روایت تکاوران از ۳۴ روز مقاومت در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در خرمشهر از نگاه دو تکاور ارتش به نامهای عبدالله صالحی و محمدرضا ابراهیمدخت میپردازد.
روایت محمدرضا ابراهیمدخت در این کتاب اینگونه آغاز میشود: «مدتها بود مرخصی نرفته بودم و همه مرخصیهایم جمع شده بود. مردادماه که شد، یک ماه تمام مرخصی گرفتم. دست زن و بچههایم را گرفتم و رفتیم مشهد، با پیکان جوانان خودم. بعد از زیارت، در راه برگشت، رفتیم قم و بعد اصفهان.
در میدان نقش جهان اصفهان، خودرو را یک گوشه پارک کردم، رفتم توی مغازه خرید کنم. آن زمان نه روزنامه میخواندم و نه اخبار گوش میدادم. عادت نداشتم.
مغازهدار نگاهی به من انداخت، بعد با لهجه اصفهانی گفت: فرار کردین از خرمشهر؟
- کی فرار کرده؟ چی شده مگه حاجآقا؟
- خبر نداری؟
- نه.
- مگه خرمشهر زندگی نمیکنی؟
- چرا، ولی من دارم از مشهد میآم.
- خرمشهر رو گرفتن.
یکه خوردم، گفتم: غلط کردن. مگه الکیه که خرمشهر رو بگیرن؟...»
«اولین روزهای مقاومت» با تصاویری از«عبدالله صالحی» و «محمدرضا ابراهیمدخت» در خرمشهر پایان مییابد.