«بازماندگان نیمه جان» نوشتهی محمدرضا یزدیان (۱۳۴۷) است.
این کتاب، شرح گوشه ای از واقعیات و برگرفته از خاطرات بسیار تلخ و شیرین دوران اسارت است. حکایت مردانی است که در بازداشتگاه های دشمن بعثی، مردانه ایستادگی و مقاومت کرده و هرگز از اعتقادات و منش اسلامی خود دست بر نداشتند. بیانگر رویدادهای تلخ و دردناک سالهای سخت اسارت رزمندگان اسلام در اردوگاه ها و کمپ های عراق و بازگو کننده بسیاری از ناگفته ها و زوایای پنهان آن دوران است. این نوشته حاوی اتفاقاتی است که بر اساس مشاهدات و خاطرات مستند نویسنده به رشته تحریر در آمده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
چند تا از بر و بچهها را جمع کردم و سینهخیز به طرف معبر حرکت کردیم؛ تعدادی از نیروها، سنگر تیربار دشمن را هدف قرار دادند. تیربارهای عراقی برای چند لحظه خاموش شدند و این فرصت خوبی بود تا ما از معبر عبور کنیم. حدود ده نفری میشدیم که از معبرگذشتیم. چند متری که از سیمهای خاردار فاصله گرفتیم، به نزدیکی نهر رسیدیم. بعد از نهر، خاکریز عراقیها بود. خاکریز به صورت «ب» ساخته شده بود. این نوع خاکریزها از جدیدترین و پیشرفتهترین نوع خاکریزهای نظامی بود که طرح آن توسط اسراییلیها داده شده بود. نزدیک نهر، مقداری خاک انباشته شده بود. خودمان را به پشت آنها رساندیم، اما خاکها آنقدر نبود که بتواند جانمان را حفظ کند. به بچهها گفتم: «سرنیزههاتونو در بیارین و تا میتونین زمین رو بکنین. باید خیلی زود جانپناه بسازیم تا از تیر و ترکشهای عراقیها در امان بمونیم.»