«آخرین قدمگاه» نوشته علیاکبر عسگری است. این کتاب داستانی است که بر اساس زندگی شهید هاشم ساجدی نوشته شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
ساجدی روی خاکریزها ایستاده بود و به دو سوی خاکریزاشاره کرد.
ـ همان طور که میبینید، شکل خاکریز L مانند است. امشبمیخواهیم دو سر اضلاع را با یک خاکریز به هم وصل کنیم.
دشت بین خاکریز خودی و دشمن را نشان داد.
ـ این جوری میتوانیم بخشی از این زمین را مال خود کنیم واز طرفی هم، خاکریزمان را به خاکریز دشمن نزدیکتر کنیم.
به همراهانش نگاه کرد.
ـ این کار برای عملیات بعدی لازم است.
نقشهی منطقه را روی زمین گذاشت و کنارش روی پانشست؛ همراهان هم. با خودکار خاکریز خودی را روی نقشهنشان داد.
ـ این خاکریز ماست.
نوک خودکار را در نقطهای جلوی خاکریز گذاشت.
ـ کار را از این وسط شروع میکنیم.
رو به نفر سمت راستی ادامه داد.
ـ تیم تو...
و به یک سر خاکریز، روی نقشه اشاره کرد.
ـ خاکریز را به آن سمت میبرد.
رو به دیگری کرد.
ـ تیم تو هم...
خودکار را به سر دیگر خاکریز کشید.
ـ به این طرف.
به هر دو نگاه کرد.