«بر فراز آسمان» زندگینامه و خاطرات سرلشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
از یک مأموریت در حوالی منطقهٔ «گاومیشان» برمیگشتیم. اواخر سال ۱۳۵۸ بود. سه بالگرد در کنار هم مشغول پرواز بودیم. یکباره اکبر به یک نقطه از جاده در زیر پای ما خیره شد!
بعد بدون اینکه به ما حرفی بزند سر بالگرد را کج کرد و به روی جادهٔ خاکی شیرجه رفت. با تعجب به دنبالش رفتیم. میدانستیم که هیچ کاری را بیدلیل انجام نمیدهد.
روی جاده یک تراکتور در حال حرکت بود. یک گاری بزرگ به این تراکتور متصل بود که بار آن مقدار زیادی کاه بود! اکبر حسابی به این تراکتور نزدیک شد. این موقع سال و این همه کاه برای اکبر مشکوک بود. از طرفی آن اطراف کسی نبود که بخواهد از این همه کاه استفاده کند!
اکبر حسابی به تراکتور نزدیک شد.
ارتفاع خود را هر لحظه کمتر میکرد! باد شدیدی که ایجاد شده بود همه کاههای موجود روی گاری تراکتور را به اطراف پخش کرد.
من از این کار اکبر ناراحت شدم با خودم گفتم: چرا اکبر این کار رو میکنه!؟ بنده خدا بار کاه داره میبره، چیکارش داره؟ هنوز در این فکرها بودم که
جواب خودم را گرفتم. وقتی کاهها به اطراف پخش شد چیزی دیدیم که باورکردنی نبود! بیش از بیست نفر از نیروهای ضد انقلاب زیر کاهها مخفی شده بودند! لوله اسلحه آنها به سمت بالا بود. اما جرئت شلیک نداشتند. چون لولهٔ تیربار دو بالگرد دیگر به سمت آنها بود!...