«راهیان علقمه» چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام، کاری از گروه فرهنگی شهید هادی است. این کتاب خاطرات و سرگذشت آندسته از شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی است که با عشق به حضرت ابوالفضل (ع) در جبههها میجنگیدند.
در یکی از این روایات میخوانیم:
علیمحمد یکی از رزمندگان افغانی هشت سال دفاع مقدس بود. از آن شیعیان با اخلاص و مقلّد امام که برای تبعیت از فرمان ولایت فقیه به سوی جبههها راهی شد. سال ۱۳۶۱ در اهواز کنار هم بودیم؛ در زاغهی شهید رستمپور. حدود چهل و پنج روز را در آنجا سپری کردیم. فراموش نمیکنم. شبهایی که رزمندگان اسلام برای آزادی خرمشهر وارد نبرد شده بودند. ما صبح تا شب و شب تا صبح به کامیونها، اسلحه و مهمات بار میزدیم.
شبهای بسیار سختی بود. مخصوصاً وقتی که طوفان شن آغاز میشد و ماسههای بادی را به سر و صورت ما میکوبید. گرد و خاک مثل باران به چشمهای ما میخورد. علیمحمد فریاد میزد: «سربازان امام زمان (عج)، بیایید بیرون و اسلحه و مهمات را بار بزنید.»
ولی هیچ کس جرئت نداشت که بیرون برود؛ مگر کسانی که عینکهای مخصوص داشتند. اما علی محمد بدون عینک کار میکرد و فریاد میزد: «آی سربازان امام زمان (عج)، رزمندگان اسلام را یاری کنید.»
علیمحمد آنشبها تا صبح به تنهایی مهمات بار میزد. هنگام صبح چشمانش مثل کاسهی خون شده بود. بالاخره چشمانش دچار مشکل شد. مسئول ما هم او، را برای درمان به بیمارستان اهواز برد. علیمحمد یکی از با اخلاصترین رزمندگان واحد ما بود. تکیه کلام او یا ابوالفضل علیه السلام بود. ارادت عجیبی به حضرت عباس علیه السلام داشت. طاقت شنیدن مصیبتهای کربلا را نداشت. رفتار او آنقدر خوب بود که همهی بچههای واحد او را دوست داشتند.
مدتی بعد به واحدهای رزمی منتقل شد. در بیشتر عملیاتها حضور داشت تا اینکه ...