«دخیل» نام اثری از مریم عرفانیان نگاهی تازه و نو به کسانی دارد که اندیشهشان با اهلبیت (ع) عجین شده و همگام در وادی رضای الهی، سر بر بستر شهادت نهادهاند. آنهایی که چلچراغ خانه مولایشان روشنی بخش نور ایمان قلبهایشان بوده و رواقهای بلند حرمش مامن دلهای خسته و پناه کبوتران رها از دام قفس تن؛ و در این زیارتها حرفها برای گرفتن داشتهاند.
بیگمان کبوتر دل شیفتگان حضرت نیز شیفته پرواز بر آسمان گنبد و بارگاهش، برای اظهار عشق و ارادت به ساحت والای حضرت علی بن موسی الرضا (ع) لحظه شماری میکنند.
آن چه در پیش روی دارید، مجموعهای است از گفتهها و ناگفتههای آنان که مامنشان زیارت آقا بود و سبکبال و بیریا تا معبود عروج کردند؛ و شاید تا به حال هیچ کس با دیده تفکر به حرفهایشان در آن لحظات سبز نیندیشیده است.
شاید که خواندن این دفتر، تسکین غربت کسانی باشد که دلهایشان لحظه به لحظه برای زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) میتپد.
بخشی از کتاب:
چقدر زود حاجتم برآورده شد در آن آخرین مرخصی مصطفی. با تواضع و فروتنی رو به ضریح ایستاده، گردنی کج کرده و گفته بود: «امام رضا از من راضی باشی... میخوام زودتر به جبهه برگردم...» به شوخی اسکناس پنجاه تومانی را از دستانش گرفته و رو به او گفتم: «ان شاء الله آرزوهایی که از امام رضا خواستی برآورده بشه، ولی حالا نوبت منه که از امام رضا یه چیزی بخوام.» به شوخی ادامه دادم: «میخوام که فردا جبهه نری و چند روزی بیشتر پیشمون بمونی...» و در حالی که به چند روز بیشتر ماندنش فکر میکردم، اسکناس پنجاه تومانی را داخلی ضریح انداختم. وقتی روز بعد خبردار شدم که مصطفی با دو روز تاخیر به جبهه خواهد رفت، در دل گفتم کاش چیز دیگری از آقا میخواستم! مصطفی در بین حرفهایش مدام میخندید که چطور خداوند این قدر زود جواب شما رو میده؟!