«مجروح جنگی» نام اثری است از مجموعه قصه سرداران نشر ستارهها که خاطراتی از شهید مهدی وحیدی را از زبان نزدیکان و والدین او روایت میکند. شهید «حاج مهدی وحیدی» از جمله فرماندهان عملیاتی و سرداران شهید خراسان شمالی است که در مدت ۴ سال حضور خود در جبهه دلاوریهای بسیاری کرد. این شهید بزرگوار همرزم و قائممقام شهید «برونسی» فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) لشکر ۵ نصر خراسان بود و همراه وی در عملیات بدر، در جزیره مجنون به شهادت رسید. بخشی از این اثر را میخوانید: نمیخواستم مثل طناب دور دست و پایش بپیچم ولی با ایننگرانی که وجودم را مثل خوره میخورد، باید چه میکردم؟ بارها از او خواستم که دیگر نرود، ولی نمیشد. حرفم را گوشنمیکرد و مدام توجیهم میکرد. همهی حرفهایش را حفظ شدهبودم و جملاتش توی ذهنم رژه میرفتند و کمکم داشتند ملکهذهنم میشدند. حرفهایش را قبول داشتم. میدانستم که اسلامدر خطر است. میدانستم که وطنمان در خطر است. مثل همهیمردم میفهمیدم که جنگ یعنی چه و حملهی دشمن به سرزمینمچه معنایی دارد. در عین حال، میدانستم که جبهه و جنگشوخی نیست و در جریان بودم که مهدی همیشه در خط مقدماست و میدانستم که یک اتفاق در چند ثانیه میتواند او را از منبگیرد. یک هفته بیشتر نبود که آمده بود و میخواست دوباره برود. حرف از رفتن که زد، چشمهایم سوخت و اشکم جوشید. مثل هربار که میآمد، رفته بود دیدن همهی فامیل و آشناها و عیادتچند بیماری که توی فامیل داشتیم. کارهایش را کرده بود. ساکش را هم بسته بود. یکی دو روز دیگر، بیشتر پیش مانمیماند. دست و رویش را شست و آمد سر سفره صبحانهنشست. چایش را که توی استکان ریختم، حتی نتوانستم تا آخرصبحانه صبر کنم.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی