نمیدونم چرا هر چی دورتر میشیم، صدای واعطشا بیشتر به گوش میرسه. چشام به هر سو که میرن تَلّی از سیاهی میبینن. بوی استیک سوختهای میاد که سفارش باورم بود. با باورم کاری نداشته باشین، منم آدمم، از پدرم فقط اسمی توی سِجلّم دارم و صدای مادر رو دوست دارم کسی برام تعریف کنه. درست حدس زدید، نذر کردم روزی نشه که نذر کنم.