فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی( ۱۸۸۱- ۱۸۲۱)، نویسنده مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است.
ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیان زده، بیمار و روانپریش.
در بخشی از داستان میخوانیم:
« وقتی که عموی من سرهنگ یگورایلیچ روستانفر، ارتش را ترک کرد و بهروستای استپانچیکوو از املاکی که به میراث برده بود، نقل مکان کرد، برای همیشه طوری در آن جا اقامت گزید که گویی در طول عمر خویش یک ارباب واقعی ساکن روستا بوده و هرگز املاک خویش را پیش از آن ترک نکرده است. طبیعتهایی وجود دارند که از همه کاملاً خرسندند و به همه چیز عادت میکنند. سرهنگ بازنشسته ما نیز چنین بود. به دشوار میتوان مردی را تصور کرد که به اندازه او آرام و آماده پذیرش هر چیز و هرگونه مسئولیتی باشد.
اگر از روی هوس از او به طور جدی درخواست میشد که برای مثال کسی را برای چند فرسخ روی دوش خود حمل کند ممکن نبود که او این خواهش را رد کند. او به حدی خوشطینت بود که به مجرد اینکه کسی چیزی از او درخواست میکرد ولو آن که این شئی آخرین پیراهنی میبود که در اختیار داشت آن را به وی میداد. او هیکل یک قهرمان را داشت: بلندبالا بود با گونههای گلگون، دندانهای سفیدی چون عاج داشت و سبیلی دراز و قهوهای رنگ با صدایی پرطنین. او با صدای بلند میخندید، تند صحبت میکرد و صحبتش توأم با حرکات تشنجآمیز بود».