قطبالدین صادقی (۱۳۳۱)، نویسنده، کارگردان و استاد تئاتر است.
این کتاب دربردارنده دو نمایشنامه است که هر دو برداشتی از داستانهای کهن ایرانی هستند.
«دخمهی شیرین» برداشتی است نو ازمنظومهی «خسرو و شیرین» نظامی، با چشماندازی از تاریخ ساسانیان.
«افشین و بودلف هر دو مردهاند» برداشتی نو و دراماتیک از قصهی افشین و بودلف در «تاریخ بیهقی» است، بیآنکه از شرح زندگی بابک در کتابهای تاریخی دیگر از جمله «سیاستنامه»، «تاریخ طبری» و یا «تاریخ الکامل» غفلت شده باشد.
در بخشی از نمایشنامه «افشین و بودلف هر دو مردهاند» میخوانیم:
«روشنک: نکوکار باش! به کس بد مگو! به کس آزار مرسان! هیچ خونی مریز! دشمنکام نباش و تیغ مکش مگر برای پاسداری این خاک، این مردم، این من!
بوفضل با گرفتن تیغهی خنجر سوگند میخورد.
بوفضل: آن کنم که تو پسندی!
روشنک: پاک است روان پاپک که تویی. پاک است روان جاویدان پسر شهرک که تویی! پاک است روان این کوه که بزرگ آن تویی!
بوفضل: آن کنم که روان جاوید پسندد. آن کنم که روان این کوه پسندد.
روشنک: آن کن که مردمان پسندند.
بوفضل: اینک منم و این دژ، این «بذ» بلند. اینک منم و این سپرکشان و پیادگان. اینک منم و دشمنانی که پشت این کوههای بلنداند.
روشنک: هنگامی سره است پاپک. و اینک تویی و سیصدهزار پیرو از آذرپایگان و دیلم و همدان و مکران، از اصفهان و ری و ماسبذان و مهرگان، از دینهور و کنگاور و اربیل و شهرزور! همهی ماد، همهی قبایل کرد و کوهپایگان زاگرس با تواند پاپک!
شمشیر مردان را که به نشانهی پذیرفتن بزرگی او در پایش ریخته بودند، یک به یک پس میدهد.
بوفضل: پس بگو دژبانان کنده و گودال ژرفتر کنند.
بهزادان: کردهایم.
بوفضل: بگو کس بر کس نایستد، دیوارها بلند کنند و بلندتر.
خورزاد: آن کنیم.
بوفضل: بگو نوبتیان بر برج دیدهبانی ماندگارتر شوند به روز و شب.»