«ما سه تن بودیم، چنانکه...!» نوشته نصرالله قادری (۱۳۳۹) و «سمنبویان» نوشته سعید تشکری (۱۳۴۲) نمایشنامههایی هستند که در این کتاب به مناسبت برگزاری ششمین جشنواره سراسری تئاتر رضوی منتشر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
« خیزران: صدایی نیست! انگار ردمان را گم کردند.
دعبل: آرام باش. گفته بودمت که معجزه میشود.
(سکوت.)
دعبل: خداوندا در میانه این میدان بلا...
خیزران: ... بگو نینوا...
دعبل: ... مهلتی عنایت کن، تا واقعهای را باز گویم که مردمان فردا بدانند! من باور دارم که فریاد من در ملکوت تو میماند و به گوش مردمان میرسد.
خیزران: اگر معجزتی رخ دهد.
دعبل: هر زمان معجزهای میطلبد و من به جان باور دارم که اینک و در این زمان هم معجزه خواهد شد. پس وفا کن، تا وفا کنم!
خیزران: مرا و بسیاری از مردمان را و امانتی که از تو به زهدان دارم را تاب دیدن مرگت نیست. بیا بگریزیم!
دعبل: شکست آنِ بزرگ مردان نیست.
خیزران: شب است، در این تیرهگی گیهان ما را نخواهند یافت.
دعبل: کدام شب از شبیخون شب کشان آسوده بوده است که اینک باشد؟
خیزران: وفا کن، تا وفا کنم!
دعبل: همراه صبور همیشه همپایم، بارها گفتمت: بزرگترین دردها، سهم بزرگترین انسانهاست و هر ذره شعور، کوهی درد به شانه انسان مینشاند. شور و شعور و شأن و شرافت و شهامت من نوای سازی است که این واقعه را زخمه بزنم!
خیزران: تارهای سازت به فرمان او که قتل تو مهر کرد و از عالمان دین بود از هم دریده شده!»