«خانه فراموشان» نمایشنامهای به قلم طلا معتضدی (۱۳۵۹)، نمایشنامهنویس ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«خانه مرتب. گلی و یاسمین کنار هم نشستهاند. چمدان گلی نزدیک در قرار دارد.
گلی: تو برگشتی تا منو با خودت ببری. مگه نه؟
یاسمین: ...
گلی: ببری جایی که باغچه نداشته باشه... هیچ کس منو نشناسه... هیچ کس از اون نفرین قدیمی خبر نداشته باشه.
یاسمین: ...
گلی: چرا این همه سال منو تنها گذاشتی؟
یاسمین: ...
گلی: چرا؟
یاسمین: ...
گلی: مگه من از تو چی میخواستم؟
یاسمین: گوش کن گلی... من باید یه چیزی رو به تو بگم، سیزده سال پیش...
گلی: (ترسیده) چی میخوای بگی؟
یاسمین: تو باید به حرفهام گوش کنی.
گلی: نه.
یاسمین: من میتونستم یه دختر سیزده ساله داشته باشم اگه...
گلی: بس کن.
یاسمین: تا کی میخوای نشنوی... نبینی...
گلی: اون روز آخر یادت هست؟ اون روز که همه جا رو برف پوشونده بود... تو کشیده خورده بودی و من دستهام رو گذاشته بودم روی صورتت تا دردت آروم بشه.
یاسمین: اون شب من برگشتم خونه... تمام تنم پر از خون...
گلی: (به میان حرفش میپرد) تو اون روز کنار من بودی و انگار قرار بود برای همیشه پیش من بمونی. من چقدر خوشبخت بودم... نباید میرفتی...
یاسمین: تو نگاهم کردی. جوری به من نگاه کردی که تمام تنم داغ شد. من فکر میکردم تو از همه چیز خبر داری.»