«غرب غمزده» نمایشنامهای از مارتین مکدونا (۱۹۷۰)، نویسنده و نمایشنامهنویس انگلیسی است.
این نمایشنامه درباره دو برادر است که از کودکی تا کنون که بزرگسال هستند همواره در حال آزار دادن یکدیگر هستند. شخصیتهای نمایش به مراتب از شخصیتهای نمایشهای دیگر مکدونا خشنتر و بیرحمتر هستند.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«(سرِشب. جلوی دیوارِ سیاه، یک اجاقِ نوی بزرگ نارنجیرنگ جا خوش کرده که شومینه را از دید خارج کرده؛ یک «و» هم سرسری روی اجاق نوشته شده. کُلمَن، عینک به چشم، روی صندلی راحتی سمتِ چپ نشسته و دارد ویمِنزاُن میخواند، لیوانی نوشیدنی کناردستش است. وَلین با کیسهای در دست وارد میشود. آرام و حسابشده میرود دستش را روی چند جای مختلفِ اجاق میگذارد تا ببیند تازگی استفاده شده یا نه. کُلمَن بهحالتِ ابرازِ نفرت رو به وَلین پیفپیفی میکند.)
وَلین: دارم چِک میکنم.
کُلمَن: میبینم داری چِک میکنی.
وَلین: چون تو اینجایی، دوست دارم یه چِکِ کوچولویی بکنم.
کُلمَن: بهترین کاری که بلدی همین چِک کردنه دیگه.
وَلین: فقط یهذره چِک، دوست دارم دیگه. میفهمی منظورم چیه؟ بهنظرِ خودم میآد دوست دارم.
کُلمَن: کِتری هم حوالهم بکنی، من دست به اجاقِ تو نمیزنم.
وَلین: همینه که میگی، اجاقِ من.
کُلمَن: پولِ کوفتی هم بدی، دست به اجاقت نمیزنم.
وَلین: خب من پولِ کوفتی نمیدم که تو دست بزنی به اجاقِ من.
کُلمَن: خودم خوب میدونم پول نمیدی، توی کوفتیای که آب از دستت نمیچکه.
وَلین: اجاقِ من هم درسته. تو سیصد دلار پول دادی؟ تو گازشو درست کردی؟ نه. کی کرد؟ من. پولِ من. پولِ تو بود؟ نه، پولِ من بود.
کُلمَن: خودم خوب میدونم پولِ تو بود.
وَلین: اگه تو هم سهم میذاشتی، میگفتم بفرما استفاده کن از اجاقم، ولی نذاشتی، پس من هم نمیگم.»