«واتسلاو» نوشته اسلاومیر مروژک (۱۹۳۰)، نمایشنامهنویس لهستانی است. همچنین نوشتاری به نام «مروژک و تئاتر معاصر لهستان» نوشته منصور براهیمی، پیوست این کتاب است که به بررسی شکلگیری و رشد تئاتر در لهستان معاصر و نقش مروژک در آن میپردازد. در بریدهای از کتاب میخوانیم: «چندسالی قبل از آنکه شکل جدید نمایش ِ معاصر لهستان ظهور یابد، یعنی قبل از آنکه اسلاومیر مروژک، تادئوش روژهویچ وزبیگنیو هربرت کار خود را بهعنوان نمایشنامهنویس آغاز کنند، تئاترهای دانشجویی لهستان مهد لطایف سیاسی بود؛ متخصص در گروتسکی تلخ و زهرآگین، یعنی همه آن عناصری که نمایش معاصر لهستان را رقم میزند. دلقکی که میداند دلقک است، واقعا دلقک نیست؛ او فقط تظاهر میکند که دلقک است. دلقک واقعی هویت خود را به رسمیت نمیشناسد؛ او از دیگران دلقک میسازد. این همان نقشی است که دلقکهای شکسپیری بازی میکنند؛ آنها جز حقیقت هیچ نمیگویند، فقط زبانشان دلقکوار است.» در بریدهای از نمایشنامه واتسلاو میخوانیم: «واتسلاو: من برده بودم، اما حالا کشتیشکستهام. یک برده بیخانمان و حالا یک کشتیشکسته. من محکوم به بردگی بودم، اما با غرق کشتی آزاد شدم. حالا که همهچیز از میان رفته، آزادیام را به دست آوردهام... شاید برای لذتبردن از آزادیام خیلی دیر شده باشد. کمی استراحت میچسبد.[ مینشیند.] در طوفان امروز، یک کشتی حامل برده در نزدیکی ساحل غرق شد. من این ساحل را نمیشناسم. حتما خیلی از کشور من دور است. با زحمت زیاد تا ساحل شنا کردم. خب، حقیقت را بگویم، امواج من را به ساحل آورد. بقیه سرنشینان کشتی غرق شدند. صدای مرد:[ از سمت راست ]کمک! واتسلاو: پیداست همهشان غرق نشدهاند! هی! تو زندهای؟ صدا: دارم غرق میشوم! واتسلاو: درست همانطور که گفتم، او هم مثل بقیه دارد غرق میشود. من نجات پیدا کردم. بنا به اراده تقدیر. اگر تقدیری در کار باشد. باید باشد، چون اگر فرض کنیم تقدیری وجود دارد، باید از جایی ناشی بشود... بگذریم. چیزی که مهم است، واقعیات است و واقعیت این است که من غرق نشدهام. صدا: دارم غرق میشوم...
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی