«طوبی در جنگ» نوشته محمد ابراهیمیان (۱۳۲۵)، نمایشنامهنویس معاصر ایرانی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
خلیل: حالا نمیشه آب طلا نخورن؟
[ انگشتر طلایش را بیرون میآورد و در کاسه میاندازد. ]
خلیل: چرا النگوی خودته نمیندازی تو کاسه؟
مادر: پش خودت گِروَه...
خلیل: بده بخورن... بده بخورن... بلکم ترسشان بریزه. ترس داره؟!
مادر: عمو خلیل میگه... او زنبوریه خاموش کن!... میگه
خلیل: میگ باشه...
مادر: میگم میگه... میگ!
خلیل: من هم میگم میگ باشه... مگر میگ چیزه؟ هی میگه میگه... تا حالا میگ ندیدی؟... روزی صدتاش از بالای سرمان رد میشن. از او آب طلا بده اونای دیگه هم بخورن.(با تشر به یکی از بچهها) چیزه روله مِژگذاشتی به این کاسهی آب طلا! برای اونای دیگه هم بذار.
[ کاسه را از دست او میگیرد و به دختر دیگری میدهد. ]