«بازینامه (۱)» نوشتهی هنگامه مفید است که نخستین بار به مناسبت برگزاری شانزدهمین جشنوارهی بینالمللی نمایشهای آیینی و سنتی در سال ۱۳۹۲ در تهران به نمایش درآمد. این نمایش از یک مجلس عروسی در یک خانه اعیانی آغاز میشود. در بخشی از این نمایش میخوانیم: بَگُم سیا: حرف از مردن و مرده و مرده شور نباشه که نحسی میاره. هفت شبانه روز عروسیه حالا هرکی خواست سَقَط بشه بعد این هفت شب... (چشمش به مَلی میافتد) به به... به به... چشمم به جمال خورشید وش شوما روشن... آقا کی باشن؟ مَلی: (میلرزد) اِ... اِ... بَگُم سیا: چته جوون؟ انگاری گَرت زردچوبه پاشوندن تو صورتت... چه جمالاتی، چه کمالاتی، خوب بود یه نظر قربونی ای ببین و بترکی ای همرات میکردی، نترس مگه میخوام بخورمت؟ مَلی: (میلرزد و عقب عقب میرود) اِ... اِ... بَگُم سیا: (اشارهای به ایوان میکند) ببینم تو چیکارهی اینا ای؟ مَلی: هان؟ بَگُم سیا: میگم چیکارهی این ساز زن ضربی آیی؟ چیکار میکنی؟ کارت چیه؟ مَلی: (درحالیکه هول شده است اطراف را نگاه میکند و به آفتابهی کنار حوض اشاره میکند) ای... بَگُم سیا: آهان! حالیم شد! نوکرشونی! خوبه والله! نوکر من نوکری داشت که نوکرش نوکری داشت... شماهام تو خودتون ارباب نوکری دارین... آره؟ مَلی:... هان...؟ بَگُم سیا: چرا هرچی میپرسم میگی هان؟ نکنه کری؟ مَلی:... هان؟ بَگُم سیا: میگم کری؟ گوشات... گوشات نمیشنفه؟ مَلی: ها!... آره... بله! بَگُم سیا: ای نمیری الهی! زودتر میگفتی! ببین! یعنی من میگم... توام نمیشنفی... هیچ جام درز نمیکنه... آره؟ مَلی: آره... آره... بله! بَگُم سیا: آخیش! یه جای خلوت گیر آوردم با یه جفت گوش کر! تا دلم بخواد حرف میزنم. غلومی! من که میدونم پشت در گوش واسادی، بیا یه مشت تخمه بریز تو دومن ننه... با توامها... اومدی؟
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی