«مگسها» نمایشنامهای از ژان پل سانتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵) فیلسوف، فعال اجتماعی و نویسنده فرانسوی است. این نمایشنامه درامی است که در سه پرده روایت میشود و در سال ۱۹۴۳ نوشته شده است. شخصیتهای این نمایشنامه را اساطیر و خدایان یونان باستان، تشکیل میدهند و داستان، حول ماجرای برخورد این شخصیتها با یکدیگر شکل میگیرد. داستان بازآفرینی روایت اورست و خواهرش الکتراست در انتقامگیری از مرگ پدرشان آگامنون. آنها میخواهند با قتل مادرشان و همسرش که عاملان مرگ پدرشان بودند انتقامگیری کنند. سارتر در این نمایشنامه رویکرد اگزیستانسیالیستی خود را به نمایش میگذارد و تلاش میکند تا با روایت جدالهای میان اروست و الکترا و میان آنها با زئوس نقدی از خود کمبینی مردمان را به تصویر بکشد و نخنمایی برخی مناسک مذهبی را، که در آنها افراد در احساس گناهی مادام به سر میبرند و و به خودسرکوبگری دست میزنند، مورد نقد قرار دهد. در بخشی از این نمایشنامه میخوانیم: الکتر به آرامی برمیخیزد. اورست: کجا میروی؟ الکتر: ولم کن. چیزی ندارم که به تو بگویم. اورست: تویی که دیروز میشناختم، آیا باید برای همیشه از دستت بدهم؟ الکتر: ای کاش هرگز تو را نمیشناختم. اورست: الکتر! خواهرم، الکترِ عزیزم! تنها عشق و دلبستگی من، تنها آرامشِ زندگیام، مرا یکه و تنها رها مکن، با من بمان. الکتر: ای دزد! میشود گفت که از زندگی هیچ نداشتم، مگر کمی آرامش و چند امیدِ باطل. تو همه آنها را از من گرفتهای، تو از دخترکی درمانده، آنچه داشت، دزدیدهای. تو برادرم بودی، بزرگ خانواده، حمایت از من وظیفه تو بود: اما تو مرا غرقه به خون ساختهای، سرافکنده نشستهام در خون و باید به جای دیگری تقاص پس دهم؛ همه مگسها در پیام هستند، مگسهای حریص، و من قلبم چون لانه زنبوران، طاقت از دست دادهام! اورست: عشق من، صحیح است، که من هر آنچه داشتی گرفتهام، و من هیچ چیزی ندارم که به تو بدهم ـ مگر جنایتم. که این خود پیشکش بزرگی است.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی