«شب در رستوران تاکهاس» نام نمایشنامهای از نویسنده و بازیگر آمریکایی، والاس شان -۱۹۴۳) است:
(تالار اصلی تاکهاس، بارِ کوچکی با سروشکلِ قدیمی ولی ساده و چشمنواز. چندتایی صندلی راحتی که روی بعضیشان به ما نیست.)
رابرت: (مردی بلندقد و جذاب، احتمالاً پنجاهوچندساله) چند شب پیش تِد بهم زنگ زد. جا خوردم. شاید پنج شیش سالی میشد خبری از تِد نداشتم. البته من واقعاً هیچوقت خب، میخواستم بگم من واقعاً هیچوقت اونقدرها هم با تِد نزدیک نبودم ولی خب تعارفو بذاریم کنار و فکرشو که بکنیم، مگه با کی نزدیک بودهم؟ برا همین هم حدس میزنم نشه اینو بگم. «نزدیک بودن با کَسی» منظورم اینه که این یه اصطلاحیه مالِ یه دوروزمونهی دیگهای. اصطلاحِ احمقانهایه. من با کی نزدیک بودهم؟ با هیشکی نزدیک نبودهم. ولی بههرحال میدونین، تِد ده دوازده سال پیش یا تو همین حدود برا یکی از نمایشنامههایی که من نوشته بودم و اسمش بود نیمهشب با ماه و ستارهها در دشت، یه موسیقیِ مختصری ساخته بود راستیراستی موسیقیِ خیلی دلنشینی بود و اونزمان، میدونین، اون موقعها که تئاتر یه نقشِ نسبتاً بزرگتری تو زندگیِ شهرِ ما بازی میکرد تا نقشی که الآن بازی میکنه، تِد خیلی هم موفق بود، یه ماشینِ خیلی قشنگی زیرِ پاش بود، کاپشنها و پیرهنهای حسابی خوشگل تنش میکرد...