بهار آمد که ابر تازه آورد
دلم خونابههای تازه بارد
سر رنگینکمان، بر سینهی آب
زچشم صبحگاهان میپَرَد خواب
کنار چشمه، پونه، روی شوید
بن گوش نسیم آهسته گوید:
بهار آمد، کجا رفتند یاران
سیه بادی، سیه بادی بهاران!
خزان بادی که بییاران خزانی
سیه بادی که در غم، شادمانی