از روی بام رفته بودیم بر بامی دیگر و رسیده بودیم همانجا که خیابان پیدا بود. شلیک و شلیک و رپ رپ پای اشباح چکمهپوش و سایههایی که با مشتهای گره خورده پراکنده میشدند و فریاد میزدند. اشباح به ستون، جلو آمدند و جلو آمدند و جمع شدند جایی که درست زیر پایمان بودند. دستها بالا رفت و باران سنگ بر صف مأمورها بارید و بارید و ما زیر باران گلوله پا گذاشتیم به فرار و از بامی دویدیم بر بام دیگر...