علی عبدالرضایی (۱۳۴۸)، شاعر است.
در یکی از سرودههای این مجموعه شعر نو به نام «آمینا» میخوانیم:
«طلوعت دیر بود
غروبت زود
مطلع تو نبودی
و بیت آخر برای شعری به این نازنینی
دیگر تو نیستی
ما را برای نرسیدن به هم انداختهاند
بیهوده با نازنین حسد میکنی
برای آن قصیدهی بلند حال من دیگر کفاف نمیدهد
بیهوده خانهام را رصد میکنی
در زندگی من گودالیست
که دیگر هیچکس پُرش نمیکند
بین من و مرگ این لحظهها حائلاند
این خندهها که چاله در چهرهی تو انداختهاند قاتلاند
کار مرا ساختهاند
دیگر با هیچ قافیهای من ردیف نمیشوم»