حسین فاضلی (۱۳۵۴)، نویسنده است.
در «خاکِ سور» بستر روایتِ داستان در خواب و نامهها میگذرد. خطوط حامل پیامها همه جا از نوشتن میگوید؛ هستی جستوجوگر آدمی.
رمان دارای یک فضای شکلگراست و در آن از انسان معاصر و درگیری آن با رسانه سخن رفته است. در قسمتهایی از کتاب هم شاهد فرم فیلمنامهنویسی هستیم.
فصلهای این کتاب عبارت است از: شب هفتم: یک آن/ بیخوابی چند شبی از هزار و یک شب شبهای امروز/ شب دوم: اسب سفید وحشی/ شب سوم: پستچی/ شب چارم: شب سور/ شب پنجم: تولدی دیگر/ شب هول: پدر/ ۱۳ نحس/ شبی دیگر: خانه را روشن میکنند یا.../ شب و روز: رسانهها (زندگی در ست ماست بشتابید.)/ شب شعر: امروز عصر/ شبهای روشن: تنم سن تئاتر است./ هرشب: شهرزاد مرا عاشق میکند؛ مادربزرگ قصه میگوید./ شب ششم: دفتر مشق/ شب هفتم: یک آن/ نیمههای شب: حرف بزن این زن شبانه/ روز هشتم: خورشید همچنان طلوع میکند/ روز نهم.
در بخشی از رمان میخوانیم:
«روزها بعد از این واقعه پسرم گفته بود که پیشانی پدرش قرمز وکبود بود. آثار خفگی به وسیله چیزی روی گردن دیده میشد و سینهاش در اثر ضربه وخونمردگی کبود بوده است. او را همان روز خروج از خانه میبرند و در صندلی جلوی ماشینی مینشانند؛ پیشانیاش را به داشبورد میکوبند، دستهایش را از پشت میگیرند و یک نفر از پشت سر، کمربندی دور گردن او میاندازد وخفهاش میکند. آقایی که برای ما توضیح میداد، معتقد بود کسی که از پشتسر دور گردنش کمربند انداخته آدم قویای بوده».