پروانه جعفری(۱۳۵۰-۱۳۹۳) نویسنده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«میروم کنار کلبۀ چوبی بالای تپه مینشینم. همان پیراهن دوست داشتنیِ گلدار، با دامنِ پرچین بچگیهایم را به تن داشتم. پاهایم برهنه بود. موهایم بلند و پریشان، مثل زمان کودکی...
شاید برای چند لحظه کنار کلبه خوابم برده بود و داشتم خواب میدیدم. خواب یک زندگی جدید. مهمانی بود و من میزبان. اینجا خانۀ من است و من گویا غریبهام توی خانهام. اینجا را نمیشناسم ولی مهمانها آشنایند و من در حال پذیرایی از آنان با سبدی پر از میوههای رنگارنگ...
یک نفر در فاصلهای دور روی سجادهای عطرآگین نشسته و دستهایش را بالا برده بود و زمزمه میکرد. نمیتوانستم نزدیکش شوم. فقط نگاهش کردم و ترنمها و شوریدگیاش را شنیدم. یک نفر که حسرت فاصله داشتن از او آزارم میداد...»