خدیجه تاجالدین (۱۳۵۶) نویسنده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
« ابتدا خان از اینکه همسر جدیدش زهره چشمی از خدمه گرفته و او با این کار ابهت بیشتری یافته است لذت میبرد ولی با گذشت زمان و اینکه اشرف و پسرش در تمام امور مربوط به خان از جمله مالیات دخالت کرده و خودشان مستقیماً در خرید و فروش اجناس حضور مییافتند و بدون توجه به حضور غفارخان تصمیمگیری مینمودند، احساس نگرانی میکرد و از آنجا که پرویز نیز حمایتکنندۀ دیگری برای خواهر و خواهرزادهاش به شمار میرفت، غفارخان نه تنها نمیتوانست مخالفتی کرده و حرفی بزند بلکه مجبور بود برای حفظ آبرو و نیز حفظ جان خود از اشرف و پسرش حمایت کرده و مخالفتی نکند.
با ورود منصور و مادرش، جهان تا حدّ زیادی موقعیت خود را از دست داده بود چرا که منصور علناً گفته بود به علّت آنکه پسر خان محسوب میشد نیازی به مشاورۀ جهان نیست و تنها غفارخان توانسته بود جهان را به عنوان یک همراه کنار خود نگهداشته و برای او درد دل کند هر چند جهان در ابتدا سعی کرده بود در موقع خرید اجناس و قیمتگذاری آنها خود را چون گذشته دخیل گرداند ولی اشرف با زهره چشمی که از خان گرفته بود تمام امور را خود در دست گرفته و تنها وقتی مطمئن میشد که منصور در کارش خبره گشته است کار را به او واگذار میکرد و خود به خانۀ اهالی روستا رفته و از زیر و بَم زندگی آنها اطلاع حاصل میکرد، کاری که تاج دولت حتی به آن فکر نکرده بود درنتیجه صدای بیعدالتی آنها نه تنها در خانۀ خان بلکه در تمام میاندرّه پیچیده بود.»