هارولد لمب (۱۸۹۲-۱۹۶۲) تاریخدان و نویسنده است. وی در این روایت داستانی-تاریخی به زندگی و سفرهای جنگی اسکندر مقدونی میپردازد. نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: « کوشش من در این شرح زندگانی اسکندر به منظور اعادهی تعادل در تاریخ است. در گذشته مورخین غربی دوازده سال مسافرت اسکندر را که در مشرق زمین انجام داده بود مسکوت گذاشته و بیشتر به عملیات او در یونان و از تأثیرات او در دورهی هلنی که بعد از او ظهور کرد پرداختهاند. در مطالعهی مراجعی که دسترس بود بر من معلوم شد که دین و فرهنگ عالی ایران در شخص اسکندر که به عنوان جهانگشا نامبرده میشود، تأثیر قاطعی داشته. تصور میکنم ایران بود که اسکندر را با تمدن خود تسخیر کرد و نقشههای او را برای نسلهای بعد بر جای گذارد.» در بخشی از این کتاب میخوانیم: «در هر صورت نمیشد انکار نمود که سپاهیان، سرزمین نوینی پیش راه خود داشتند و کسی در گذشته چنین هامونی ندیده بود. هیچ جاسوسی نمیتوانست پیشروان را از آنچه در پیش هست آگاه نماید فقط چند سواره در سواحل فرات مشاهده کرده بودند و اسیران جنگی هم اظهار میداشتند که سپاه آسیایی در محلی در آن سوی رود مقابل گرد میآیند. نظامیان قدیمی از این اظهارات اسیران چنین استنباط میکردند که سپاه نوین آسیایی، فزونتر از تودههایی خواهد بود که در ایسوس دیده بودند، و روی این احتمال به اندیشه افتاده و نمیدانستند اسکندر چطور خواهد توانست با سوارهنظام قویتری در چنین هامونی برابری کند. البته هنوز ترسی بر آنان غلبه نکرده بود ولی دچار اندیشه گشته بودند. اسکندر به جای پیشروی به سوی مشرق، یعنی رو به رود دومی، نیرو را به طرف شمال شرق سوق داد و رفتند تا زمین بار دیگر سرخفام شد و دهات با پشت بامهای هموار کمکم به توده مخروطهای گل که شبیه به کندوهای زنبور بود تبدیل یافت و آخر، راهشان باز به کوه رسید و پیش از آنکه به مشرق برگردند، از تپههای پوشیده از کاجها و شکافهای سنگهای خاکستری بالا رفتند. در این قسمت هوا خنک بود و آبها به تندی از ارتفاعات، سرازیر میشد و آنان به دلیل اینکه در آن ارتفاعات سپاه دشمن ندیدند با اطمینان خاطر رو به پیشروی نهادند.»
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی