بریل مارگرت بینبریج (2010-1932)، نویسنده انگلیسی برنده کتاب سال انگلیس(ویتبرد) و نامزد بوکر است. بینبریج به خاطر نوشتن رمانهایی با مضمون روانشناختی شناخته میشود. مجله «تایمز» او را جزو 50 نویسنده بزرگ بریتانیا به شمار آورده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «آنها کنار پنجرهی کافه نشستند و بینی از آنجا توانست هم توقف کالسکهی بچهیی را جلوی پلههای بانک دید بزند و هم به ساعت سَردرِ کفشفروشی نگاه بیاندازد. ساعت ده دقیقه به سه بود. اگر بانک پیش از آنکه او فرصت کند چِکَش را نقد کند تعطیل میشد، دیگر پول کافی برای خریدن خامهی سیبهای تنوری یا نان یونانی و سبزیجات سالادی نداشت تا در برابر مهمانان جلوهفروشی کند. اینطوری به استقبال خطر میرفت. میخواست محض خاطر ادوارد هم شده، مهمانی امشب به خیر و خوشی بگذرد، درعینحال دلش نمیخواست برای نتیجهگرفتن تقلا کند. در تمام زندگیاش دریافته بود که وقتی با مشکلات بسیاری روبهرو باشد، نتایج هیچگاه رضایتبخش نیست؛ بزرگترین پیروزیهایش همیشه از سر تصادف بود. مردی که کلاه لبهدار بر سر داشت و مقابل بانک سلانهسلانه قدم میزد، روزنامهی تاشدهیی را از زیر بغلش درآورد و لحظهیی در آن قدمبرداشتنهای بلند جلو و عقبش، درنگ کرد تا به نقاب کالسکه آهسته ضربهیی بزند. اَلما سرگرم تعریف داستانی دربارهی پسرش ویکتور بود که همین دیروز توی ماشین با او خیلی بدرفتاری کرده بود. توضیح داد: «بهم گفت سیگارت رو بنداز بیرون. گفت دود سینهش رو تحریک میکنه. مجبور شدم همین کار رو بکنم. البته بلافاصله که نه، تندی چندتا پُک زدم. قبول دارم اصلا منصفانه نیست یه آدم جوون رو سرطانی کنی. رفته بودیم غذای هندی بخوریم. پنجره رو باز کردم و سیگار رو انداختم بیرون. گفت پنجره رو بدم بالا. بهم تنه زد. بعدش بهم گفت چلفتی».
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی