هاروکی موراکامی (۱۹۴۹)، نویسنده ژاپنی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«آخر هفتهها تسوکورو به استخر باشگاه که با دوچرخه ده دقیقه از آپارتمانش فاصله داشت سر میزد. همیشه با سرعتی معین کرال سینه میرفت. هزار و پانصد متر را در سی و دو یا سی و سه دقیقه شنا میکرد و میگذاشت شناگرهای سریعتر از او جلو بیفتند، چرا که تلاش برای رقابت با دیگران در ذاتش نبود. طبق معمول، یک روز شناگر دیگری را پیدا کرد که سرعتش به سرعت او نزدیک بود و برای شنا به خط او رفت. آن شناگر دیگر مرد جوان باریکاندامی بود که مایوی سیاه مسابقهای تن کرده و کلاه سیاه و عینک شنا روی سر داشت.
شنا کردن خستگی انباشته در وجود تسوکورو را از تنش بیرون میکشید و عضلات گرفتهاش را باز میکرد. بودن در آب بیش از حضور در هر جای دیگر برایش آرامش به همراه میآورد. نیم ساعت شنا کردن، دو روز در هفته، به او اجازه میداد که توازن ملایمی میان ذهن و جسمش برقرار کند. بهعلاوه، آب را محیط فوقالعادهای برای تفکر مییافت. غوطه خوردن در آب را نوعی مراقبه یافته بود. وقتی شنا کردنش ضرباهنگ همیشگی خود را پیدا میکرد، افکار مختلف، بیقید و آزاد ــ همچون سگی رها در علفزار ــ به سراغش میآمدند.
یک بار تسوکورو برای سارا توضیح داد: «شنا کردن فوقالعادهست. تقریباً به خوبی پروازه.»
سارا پرسید: «تا حالا پرواز کردهی؟»
تسوکورو گفت: «هنوز نه.»
صبح آن روز در حالی که شنا میکرد فکر سارا به سراغش آمد. صورت سارا، بدنش و خیلی از حرفهایش را به خاطر آورد. همینطور قضیۀ ناکام ماندنِ بارِ آخر را. سارا گفته بود: «هنوز یه چیزی تو ذهنت گیر کرده، چیزی که نمیتونی بپذیری. و جریان طبیعی عواطفت مسدود شده. من که چنین حسی ازت دریافت میکنم».