امیر خداوردی، نویسنده است.
در بخشی از رمان میخوانیم:
«امشب هم مثل خیلی شبهای دیگر شام نداریم. رزیتاخانوم صلاح نمیدانند شام درست کنند. من کمی چاق شدهام. توی اتاق بچه خودم را حبس کردهام. فکر میکند پایاننامه دکتریام را مینویسم. کمی بیسکویت توی کیفم بود که همین الآن خوردم. معدهام میسوخت. صندلیام مدتهاست که دیگر قیژقیژ نمیکند. یحتمل، خودبهخود درست شده، شاید هم، یعنی بعید نیست که رزیتا دنگش گرفته و روغنکاریاش کرده باشد.
کلیات و مقدمات پایاننامه تمام شده. دیگر باید نظریهام را بنویسم. میخواهم بگویم دعا دقیقاً چیست؟ بله، یک نوعی از جملههای انشایی است، ولی با بقیه فرق میکند. وقتی از کسی چیزی طلب میکنید و مثلاً به دوستتان میگویید: «حسنجون، یه لیوان آب بده! » این جمله را میگویید تا مخاطب (حسنجون) متوجه شود شما یک لیوان آب میخواهید و تحریک شود که برود یک لیوان آب بیاورد، اما دعا اینطور نیست. وقتی میگوییم «سلام»، این «سلام» را برای چه میگوییم؟ یعنی چیزی میخواهیم که میگوییم سلام؟ یا میخواهیم مخاطب متوجه چیزی شود؟ «سلام بر تو، درود بر تو» اینها دعاست، ولی برای مخاطب معنایی افاده نمیکند».