میچ آلبوم (۱۹۵۸)، نویسنده و آهنگساز امریکایی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«با تمام این حرفها، یک سال تمام طول کشید تا ال مایسترو اجازه داد پسرک سیمهای گیتار را لمس کند. او اصرار داشت و میگفت: اول گوشهات بعد دستهات.
در عین حال موسیقی را برایش توضیح میداد. موسیقی را هم به زبان اسپانیایی و هم انگلیسی -همانطور وقتی که خودش جوان بود یاد گرفته بود- به او یاد میداد. او باور ریتم و هماهنگی زیر و بمی زبانها را برای پیشرفت و شناخت فرانکی از موسیقی و درک و دریافت آن، حیاتی میدانست.
هفتهای در پی هفتهی دیگر، جهش از زبانی به زبان دیگر، آکوردهای من، میزانهای من، نحوه ادا کردن من و همه و همه را شرح میداد؛ درست مثل ظروف نقره که لایهبهلایه کنار هم چیده میشوند، تا زمانیکه فرانکی میتوانست از روی صدا آنها را تشخیص دهد. فرانکی را مجبور میکرد که اسم هر آهنگساز و آهنگ را بهخاطر بسپارد. گاهی هم از رادیوی کوچک آشپزخانه به موسیقی گوش میکردند و ال مایسترو دست فرانکی را در قسمتهای خاصی میفشرد و میگفت: میشنوی؟ درست اونجا، این کلید مینوره.... این سهگانهست... .
تا آنجایی که فرانکی میتوانست بگوید، ال مایسترو شاگرد دیگری نداشت. اکثر اوقات وقتی فرانکی از راه میرسید، او روی نیمکت خوابش برده بود و در قفل نبود، فرانکی روی شانهاش میزد تا او غرغر کند و بچرخد و آن وقت فرانکی میفهمید که او بیدار شده است.
همینطور که ماهها میگذشتند بهنظر میرسید که مرد کور کمتر از دست فرانکی عصبانی میشود و دیگر او را بچهی احمق صدا نمیکرد و این باعث خوشحالی فرانکی میشد».