رمان «فصل آخر» نوشته شیدا اکبریان (۱۳۷۱)، نویسنده جوان ایرانی است.
در بخشی از این کتاب که رمانی عاشقانه است میخوانیم:
«سامان یکم پیشم موندو یکم باهام شوخی کرد. وقتی تقریبا خیالش راحت شد که حالم بهتره رفت. بعد از رفتنش دوباره یه دل سیر گریه کردم، واقعا نمیتونستم اون شبو تحمل کنم، یاد امیر افتادم مثل همیشه احساساتیو بی عقل و فکر یه تصمیمی گرفتم. اونشب باید امیر کنارم میبود، شاید غرور له شدم با وجود امیر یکم تسکین پیدا میکرد، بنظرم بهترین کار این بود که اونشب مقابل فرزاد و کاری که باهام کرده بود تنها نباشم، اما همینجوری که نمیشد امیرو دعوت کنم. یه فکری کردم که البته از درست بودنش اصلا مطمئن نبودم. اما اون لحظه درستی کار برام مهم نبود، مهم نتیجش بود. نتیجهای که باعث میشد اونشب امیر کنارم باشه. فکرم این بود که به امیر بگم بیاد خواستگاریمو با هم نامزد بشیم، امیر منو دوست داشت، منم که دیگه کسیو دوست نداشتم پس دیگه فرقی نمیکرد با کسی نامزد بشم.»