«هیس» نوشته محمدرضا کاتب( -۱۳۴۵)، نویسنده ایرانی است. این کتاب در نخستین دوره جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات، به عنوان رمان سال برگزیده شد.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
«مجید کنار میلههای اتوبان با چشمهای باز دراز به دراز افتاده بود روی زمین و زُل زده بود به کف اتوبان. نگاهش جوری بود که انگار هنوز زنده است و دارد به چیزی فکر میکند. نمیدانم، شاید به تکههای سفید مغزش که میان برفها گم شده بود نگاه میکرد. شاید هم چشم براه کسی بود: شاید هم چشم براه من بود.
جوری زُل زده بود به کف اتوبان که پشیمان شدم چرا آمدهام. تقصیر خودم بود نباید قبول میکردم: اگر میدانستم آن همه بلا سرم میآورد هیچ وقت پا نمیگذاشتم آنجا. چه میدانستم کیست افتاده آنجا: فکر میکردم جنازهای است مثل باقی جنازهها و آن دوشنبه، دوشنبهای است مثل باقی دوشنبهها. حتی وقتی پای میلههای کجشده کنار اتوبان جنازهاش را دیدم باز نفهمیدم قضیه چیست.
حتی اول میلههای کج شده را دیدم بعد جنازه را. بیخود نبود کج شدن آن همه میله: توی آن یک تکه جا در عرض ۲ ـ ۳ سال شاید ۱۰ ـ ۱۲ بار تصادف شده بود و من در آن ساعت چنان گیج بودم که از خودم نپرسیدم چطور شده جنازه او درست پایین آن میلهها افتاده است: داشت با زبان بیزبانی به من علامت میداد نروم جلو و من حواسم نبود. نمیدانم شاید همه چیز باید دست به دست هم میداد و میکشاندم آنجا تا زُل بزنم توی آن چشمها و بقیه چیزها همه بهانه بود.»