«رویای نیمه شب» نوشته مظفر سالاری( -۱۳۴۱)، نویسنده ایرانی است. این داستان اثری عاشقانه با زمینهی مذهبی است که حکایت از دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب دارد؛ اما در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه میشود.
این کتاب محور چهارمین دوره مسابقه «کتاب و زندگی» است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«خلوتسرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالشهای ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پردهای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده میشد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخهای طلا و نقره در میان گلهای ارغوانیاش میدرخشید.
قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرندهای اینقدر ملوس و زیبا نیست.»
چشمهای حاکم از خوشحالی درخشید، اما بدون آن که خوشحالیاش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم.»