«همیشه شوهر» نوشته فیودور داستایوسکی (۱۸۸۱-۱۸۲۱)، نویسنده نامدار روس است.
داستایوسکی رمان همیشه شوهر را در فاصلهی بین نگارش رمانهای «ابله» و «جنزدگان» نوشت. هرچند او در این سالها دوران اوج زندگی هنریاش را طی میکرد، اما بهلحاظ مالی و روحی در وضعیت بدی قرار داشت. برخی منتقدان همزمانی نگارش این کتاب و «جنزدگان» را عاملی در مهجور ماندن آن میدانند و معتقدند که داستایوسکی بخش اعظم توجه خود را معطوف «جنزدگان» کرده بود و «همیشه شوهر» بیشتر در حکم امرار معاش بود؛ هرچند بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که این کتاب را میتوان شاهکار رمانهای کوتاه او نامید. در «همیشه شوهر» ویژگیهای مشترک آثار داستایوسکی به روشنی دیده میشوند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«ولچانینف به فکر فرو رفت: «این که او آدم احمقی است و از روی حماقت اینطور بدجنسی میکند چه اهمیتی برای من دارد؟ به هر حال نمیتوانم از او متنفر نباشم، هر چند که او ارزش این را هم ندارد!»
پاول پاولوویچ در دل لبخندی زد و گفت: «من یک "همیشه شوهرم" قربان! مدتها پیش این حرف را از شما یاد گرفتم الکسی ایوانوویچ، وقتی شما هنوز آنجا و پیش ما زندگی میکردید قربان. من از آن سالها حرفهای زیادی را از شما به یاد دارم. آن روز اینجا وقتی گفتید "همیشه شوهر" منظورتان را گرفتم قربان.»
ماورا با یک بطری نوشیدنی و دو گیلاس وارد شد.
«میبخشید الکسی ایوانوویچ، میدانید که من بدون نوشیدنی نمیتوانم سر کنم قربان. این را به حساب گستاخی من نگذارید، مرا یک آدم غریبه فرض کنید که اهمیتی به او نمیدهید، قربان.»
«بسیار خب...» ولچانینف با بیزاری به او اجازه داد و گفت: «اما باید تأکید کنم که حالم خوب نیست...»
پاول پاولوویچ درخواست کرد: «باشد، خیلی زود، زود، همین الان، فقط یک دقیقه! فقط همین یک گیلاس آن هم برای اینکه گلوم...»