«کافکا در ساحل» یکی از مهمترین آثار هاروکی موراکامی (۱۹۴۹)، نویسنده ژاپنی است.
رمان «کافکا در ساحل» در سال ۲۰۰۲ به ژاپنی منتشر و در سال ۲۰۰۵ به انگلیسی ترجمه شد. موراکامی در سال ۲۰۰۶ برای همین رمان برندهی جایزهی فرانتس کافکا شد. وی به گزارشگران گفت «خواندن آثار فرانتس کافکا تا اندازهای نقطهی شروعی شد برای من به عنوان یک رماننویس.» موراکامی در همین سال نامزد دریافت نوبل ادبی هم شد.
نگاه کلی این کتاب، «کافکا در ساحل» و شخصیت کافکا تامورا همانطورکه در جاهایی از کتاب هم اشاره شده تاحدودی تحتتأثیر تراژدیهای یونانی و بهخصوص نوشتههای سوفوکل و سرنوشت اودیپوس است. کافکا تامورا یک اودیپوس امروزی است.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«هوشینو تکرار کرد «صبر کن ببینم.»
گربهی سیاه با عصبانیت گفت «چیزی نیست که اینجا ببینی آقای هوشینو.» گربه صورت بزرگی داشت و پیر به نظر میرسید. «فکر کنم از تنهایی حوصلهات سر رفته. از اینکه تمام روز با یک سنگ حرف زدی.»
«اما تو چهطور میتوانی به زبان آدمها حرف بزنی؟»
«نمیتوانم.»
«نمیفهمم، ما چهطور میتوانیم با هم یک چنین گفتوگویی داشته باشیم؟ یک آدم و یک گربه؟»
«ما در مرز این دنیا هستیم و به زبانی مشترک صحبت میکنیم. همین.»
هوشینو کمی به این موضوع فکر کرد. «مرز دنیا؟ یک زبان مشترک؟»
گربه درحالیکه چند تکان کوتاه و بیاعتنا به دمش میداد گفت «حق داری نفهمی. من میتوانم برایت توضیح بدهم ولی داستانش طولانیست.»
هوشینو گفت «یک لحظه صبر کن! تو کلنل ساندرزی، نه؟»
گربه با ترشرویی گفت «کلنل چی؟ نمیدانم از کی حرف میزنی. من منم. نه هیچکس دیگر. فقط یک گربهی مهربان همسایه.»
«اسم داری؟»
«البته که دارم.»
«اسمت چیست؟»
گربه با دودلی جواب داد «تورو.»
هوشینو تکرار کرد «تورو؟ منظورت آن قسمت خیلی گران ماهی تن است است؟»