«چیزهای تیز» نوشته گیلین فلین(-۱۹۷۱)، نویسنده آمریکایی داستانهای جنایی است. داستان کتاب «چیزهای تیز» درباره خبرنگاری است که باید به شهر زادگاه خود برگردد تا چند جنایت هولناک را گزارش کند. در بریدهای از کتاب میخوانیم: «یک بار در یک گوشهی سرد شیکاگو، پشت چراغ قرمز منتظر ایستاده بودم که مرد نابینایی عصازنان به من نزدیک شد. پرسید این کدام چهارراه است و وقتی جواب ندادم، برگشت و پرسید کسی اینجا هست؟ گفتم من اینجا هستم و آن کلمهها بهطرز غریبی آرامشبخش به نظر رسیدند. وقتی هول میکنم، این کلمهها را، با صدای بلند، به خودم میگویم. من اینجا هستم. معمولاً احساس حضور ندارم. گویی همین حالاست که همراه باد گرمی محو شوم، باد مرا با خود ببرد و برای همیشه ناپدید کند و حتا تکه ناخنی هم از من بهجا نگذارد. روزهایی هست که با این فکر از درون گرم میشوم و روزهایی هم باعث میشود یخ کنم. گمانم دلیلِ این احساس بیوزنی ناشی از این است که بسیارکم دربارهی گذشتهی خودم میدانم. یا حداقل حرف روانکاوهای توی بیمارستان این بود. خیلی وقت است که از تلاش برای شناختن پدرم دست کشیدهام، وقتی تلاش میکنم او را تصور کنم، تصویری عام از «پدر» در ذهنم شکل میگیرد. نمیتوانم با جزییات دربارهاش فکر کنم. مثلاً نمیتوانم تصور کنم که برای خرید بیرون رفته باشد یا صبحها، مشغول نوشیدن یک فنجان قهوه است یا عصرها از سرِ کار برمیگردد. ممکن است روزی دختری را ببینم که شبیه من باشد؟ وقتی بچه بودم تلاش میکردم بین خودم و مادرم شباهتی پیدا کنم؛ مثلاً چیزی که ثابت کند من بچهی او هستم. وقتی حواسش به من نبود، چهرهاش را بررسی میکردم. قاب عکسهای اتاقش را کش میرفتم و تلاش میکردم به خودم ثابت کنم چشمهای او را دارم. یا شاید شباهت در چهره نبود؛ شاید ساق پایم شبیه ساق پای او بود یا مثلاً انحنای گردنم!»
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی