«مهتاب سوزان» نوشته مالکوم لاوری (۱۹۵۷-۱۹۰۹)، نویسنده انگلیسی است.
این کتاب داستان نوازنده و ملوان سابقی است که به الکل روی آورده و عقلش را از دست داده است و روانه بیمارستان روانی میشود.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«مردی صبح زود از میخانهی کنار باراندازی خارج میشود، بوی دریا در منخرهایش و بطری ویسکی در جیبش؛ به مانند کشتیای که بندرگاه را ترک مینماید، سبک بر روی سنگفرش میخرامد.
به زودی گرفتار طوفان شده و در حالیکه احمقانه در تلاش است تا به بندرگاه بازگردد، از سویی به سوی دیگر در تلاطم خواهد بود. اکنون دیگر برایش تفاوت نمیکند در کدامین بندرگاه پهلو بگیرد.
مرد وارد میخانهی دیگری میشود.
با زیرکی از این یکی هم جان سالم به در میبرد؛ اما یک بار دیگر در دردسر افتاده. این بار موضوع جدی است. نزدیک بود که با خودرویی در خیابان تصادف کند، سرش را به دیواری کوبید، یک بار هم بر روی سطل زبالهای سقوط کرد و بطری از دستش رها شد. برخی عابرین با کنجکاوی به او خیره شده بودند، برخی با عصبانیت و برخی دیگر به قصد سرگرمی یا حتی اشتیاقی عجیب در او مینگریستند.
این بار به کوچهای پناه برد و با نقشی از افسردگی به دیوار تکیه زد، گویی تلاش میکرد چیزی را به خاطر آورد.
یک بار دیگر سفر آغاز شد اما مسیرش چنان ناهموار مینماید که ناگزیر است بیش از زمانی که در تلاش برای به خاطر آوردن چیزی بود، تلاش کند. یا شاید به مانند گربهی بیچارهای که با ضربه بطری یک چشمش را از دست داده، میبایست در راهپیمایی خود بسیار دقت نماید؟»