«آنا» نوشته سیدمهدی رضویان (۱۳۵۹) است. این رمان درباره مردی است که در رویاهایش به زنی به نام «آنا» فکر میکند و سرانجام زندگیاش را رها میکند و در پی یافتن او میرود.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
احساس میکنم قلبم جلوتر از پاهام داره حرکت میکنه، آدرسیرو که پیرمرد بهم داده بود برای لحظهای از دستم جدا نمیشه، خودمرو آماده مواجهه با هر چیزی حتی یه شیرازی دیگه عین خودم داخل یه مغازه عتیقهفروشی اونور دنیا کردم. آدرس برای راننده یه کم عجیبه، میگه این اسامی قدیمیه و حداقل مال ده سال پیشه. وقتی به آدرس رسیدیم با یه مغازه آبنبات فروشی روبرو شدم که صاحبش بهم گفت «درسته، چند سال پیش اینجا یه مغازه عتیقهفروشی بود اما یارو یهو جمع کرد و رفت» گفتم «آدرس خونشرو داری؟»
- یه بنگاه املاک سر خیابونه، اون این مغازهرو براش جور کرده بود.
وقتی وارد بنگاه شدم، بنگاهدار برای چند لحظه فقط بهم خیره مونده بود تا مطمئن بشه چیزی که داره میبینه واقعیه. سپس از جاش بلند شد و به طرفم اومد، اشک توی چشمهای ریزش جمع شده بود.
- آقای حسن شیرازی؟! درست میگم دیگه؟ باور نمیشه که دارم شمارو دوباره میبینم.
دستمرو محکم فشرد و تا لحظاتی ول نکرد. وانمود کردم حافظهمرو از دست دادم و دچار فراموشی شدم.
- من حافظمرو از دست دادم، میشه بهم کمک کنید تا خونه و همسرمرو پیدا کنم؟
- اووووه! واقعاً متاسفم! وقتی دیدمتون خوشحال شدم و داشتم به خودم میگفتم خدارو شکر، بالاخره همسرتونرو بعد این همه سال حتماً پیدا کردین و برگشتین.