«مطالعه زهر» نوشته ماریا وی اسنایدر، است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
در میان تاریکیای که مانند تابوت احاطهام کرده بود، محبوس بودم. چیزی نداشتم که حواسم را از خاطراتم پرت کند. خاطرات روشن و واضح در انتظار بودند تا هر بار که ذهنم منحرفم میشد به من حمله کنند.
محصورشده در سیاهی، شعلههای داغ و سفیدی که صورتم را میسوزاندند را به خاطر آوردم. باوجوداینکه دستانم به شکلی بستهشده بود که در کمرم فرورود، حمله را پس زدم. آتش درست قبل از اینکه پوستم تاول بزند کنار رفت، اما ابروها و مژههایم مدتها قبل از آن سوخته بودند.
صدای خشن مردی دستور داد: «شعلهها رو خاموشکن.» از میان لبهای ترک برداشتهام به آتش دمیدم. رطوبت درون دهانم توسط آتش و ترس خشکشده و رفته بود و دندانهایم گویی که در اجاق پختهشدهاند از حرارت میلرزیدند.
مرد فحش داد: «احمق. نه با دهنت. از ذهنت استفاده کن. شعلهها رو با ذهنت خاموشکن.»
درحالیکه چشمانم را میبستم، سعی کردم افکارم را روی ناپدید کردن جهنم متمرکز کنم. میل داشتم هر کاری انجام دهم، مهم نبود چقدر احمقانه تا مرد را وادار به توقف کنم.
«بیشتر تلاش کن.» یکبار دیگر گرما نزدیک صورتم تاب خورد، نور درخشان برای انتقام از پلکهای بستهام مرا کور کرد.
صدایی متفاوت راهنمایی کرد: «موی دختره رو بذار روی آتیش.» او جوانتر و مشتاقتر از مرد دیگر به نظر میرسید. «این کار باید ترغیبش کنه. حالا، پدر، به هم اجازه بده.»