«مادام دولاشانتری» نوشته اُنوره دوبالزاک(۱۸۵۰-۱۷۹۹)، نویسنده فرانسوی است و در این کتاب میکوشد در قالبی داستانی نگاهی به روی دیگر تاریخ فرانسه در سده هیجدهم داشته باشد.
بالزاک پس از انتشار سرگذشت «مادام دولاشانتری» ادامه آن را به نام «محرم» در سال ۱۸۴۸ به پایان میرساند. او هنوز نمیداند که این آخرین رمان اوست. عنوانی که بر این دو «اپیزود» مینهد تا این دو بخش را یگانه کند بسیار پرمعناست. انگار خواسته باشد بر این واپسین اثر امضایی سمبولیک بگذارد. در حقیقت میتوان بر تمامی «کمدی انسانی» نام «روی دیگر تاریخ معاصر» گذاشت.
اندیشهای که رماننویس شرح میدهد آن چیزی است که از دید مورّخ پنهان میماند و این ابداع بالزاک نیست. در بخش اعظم سالهای قرن هیجدهم، عصری که هنوز رمان به عنوان شاخهای کوچک از ادبیات ملاحظه میشد، و در برابر واقعیت قرار میگرفت و با فاصله گرفتن از واقعیت به خیالپردازی میپرداخت؛ در چنین دورانی است که بالزاک بر اندیشه «روی دیگر تاریخ» دست مییابد و کار درخورِ رماننویس را کشف میکند و بدان مفهوم تازهای میبخشد. مقصود این است که رویدادها و حوادث عمومی را با یک داستان موازی درباره اخلاق، اندیشهها و احساساتِ توده مردم بیان نماید و تاریخ رسمی را با تاریخ خصوصی مردم تکمیل کند و خواننده را ناگزیر به درک روی نهان آن نماید. همانگونه که بالزاک در سال ۱۸۴۲ آن را خاطرنشان میسازد مقصود، «بررسی کردن اندیشهها» و «کشف کردن احساسات و مکنونات قلبی مردم و سخن گفتن از عشقها، هوسها و رویدادهاست.»