«فال خون» داستانی به قلم داوود غفارزادگان (۱۳۳۸) نویسنده معاصر ایرانی، با موضوع جنگ ایران و عراق است با این تفاوت که اینبار داستان از زبان یک سرباز عراقی روایت میشود که همراه با ارشد خود، برای دیدهبانی و شناسایی اجساد، به ارتفاعات غرب ایران به نام «هور» اعزام شدهاست. در نقد «کتاب ماه ادبیات، شماره ۱۴۶» بر این اثر آمدهاست: فال خون به دلیل نگاه ویژه و جدید به مقوله جنگ ایران و عراق، به جای پرداخت مستقیم به درگیریها و مسائل جنگ بر روی موقعیت فردی انسان درحال جنگ و جایگاه او در صحنههای نبرد اشاره دارد. در سال ۲۰۰۸ میلادی، انتشارات تگزاس این اثر را با عنوان Fortune told in blood و با ترجمه محمدرضا قانونپرور، به انگلیسی منتشر کرد. بخشی از داستان را میخوانید: جرئت نداشت برگردد داخل سنگر. ایستاده بود بیرون و از سرما میلرزید. باورش نمیشد ستوانیار را کشته باشد. همه چیز ناگهانی اتفاق افتاده بود. ستوان پشت سر هم سیگار میکشید و در باریکهراه میان برفها قدم میزد. صورتش از شکل افتاده بود و موهایش آشفته بود. جای کبود انگشتهای ستوانیار روی گردن باریک و سرخش پیدا بود. زمان سخت میگذشت. حساب وقت از دستش در رفته بود. دهانش تلخ بود و دیگر میل به سیگار کشیدن هم نداشت. پابهپا میشد و سعی میکرد نگاهش با نگاه ستوان تلاقی نکند. شب نزدیک بود و اگر همانطور بیرون میایستادند، خون در رگهایشان یخ میبست. ستوان اصلاً توجهی به او نداشت. برف زیر پایش کوبیده شده بود و مثل فلز صیقلخوردهای برق میزد. هر چند دقیقه یک بار به سرفه میافتاد. دست به گردن، روی شکم تا میشد و خلط پر از خون را تف میکرد روی برفها. از دهانۀ سنگر نگاه کرد. فانوس خاموش شده بود. اما در تاریکروشنای داخل، پاهای بزرگ و بیحرکت ستوانیار با شلوار زیتونی پیدا بود. فکر کرد باید کاری بکنند. ستوان که کنارش رسید، نگهش داشت. ـ دست خودم نبود. نمیدانم چطور شد. نگاه ستوان گیج و ناباور بود و طوری بود که انگار از چیزی خبر ندارد.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی