بعضى زخم ها خوب مى شوند
اما بعضى زخم ها چرك مى كنند و باز مى مانند
كه با كوچكترين تكانى بوى تعفن حيوان مرده درونشان بلند مى شود و همه را مسموم مى كند.
بعضى زخم ها بى زبانند
هويت زخم زننده را فاش نمى كنند.
مثل كبوترى بال شكسته كه از فراز آسمان ها به زمين افتاده اما تمناى آزادى اش شنيده نمى شود.
زخم ها هميشه از آن چيزى كه ديده مى شوند عميق ترند.
وقتى كسى را لمس كنند تا هميشه همراه او مى مانند. حتى اگر خوب هم بشوند:
"زخم ها حافظه دارند
كه پس از خوب شدن هم به ياد مى آورند!"
زمان براى زخم مرهم نيست چون خود بزرگترين زخم است!
با هر سببى زخم را باز مى كند و دوباره مى بندد.
و بار ديگر، تا عمق وجود را مى سوزاند اما مرهم نمى شود.
"مثل يك سكوت قسم خورده اند، زخم هايى كه زير پوست زندگى مى كنند.
حتى اگر جايشان رو پوست فراموش بشود سردى خاطره ها آن هارا تازه نگه ميدارد.
هر عشق زخم اول را عميق تر مى كند.
يكبار ديگر زنده مى كند تمام خاطراتش را!"