آغاز پايان زندگي ما از کجا آغاز شد؟از آنجايي که از عادت کردن فرار کرديم،يا به فرار کردن عادت کرديم؟!!!و يا،از آنجايي که عادت ها را فراري داده و براي ترس از نگاه مردم،نگاه خود را با ترس به زمين دوخته ايم؟اگر اين ها تمامي آغاز پايان همه ي ماست،من ميخواهم پاياني جديد را براي زندگي ام آغاز کنم!!!
چرا که من به مانند بسياري از انسان ها و مردم قاتل روياهاي خود نيستم،من نميخواهم آن هارا به دليل ترس از نگاه مردم در ژرفاي وجودم براي هميشه دفن کنم.من نميخواهم سالها بعد بگويم:به خاطر ترس از دست دادن چه چيزهايي را که از دست نداده ام!!!
من،دختري بلند پرواز که فراموش نکرده ام کيستم اما زندان بانانم،چيزي را درون خود فراموش کرده و سعي در چيدن بالهايم دارند اما نميدانند که من راه را عوض کرده و با معجزه اي مسير را ادامه ميدهم معجزه اي که بزرگ ترين اتفاق ممکن را در من رقم زد.معجزه اي به نام او...