دادرس عاشق مظلوم خداست ...
مقدمه :
زاده ی شبهای شوم و غرقِ عصیانم هنوز
زیر آشوبی پر از غم، پَست و ویرانم هنوز
زندگی هرگز نمی گیرد ، سراغ از بودنم
سَرکشی مرموز و مبهم، کّنجِ زندانم هنوز
دلخوشی هایم اسیرِ بغضِ بی معنا و من
پشتِ یک لبخند زخمی، تار و پنهانم هنوز
شوقِ بی پایانِ خود را خرج این یاغی مکن
ماتِ کابوسم مشو، من پَرتِ هذیانم هنوز...
اشتباهی آمدم، با حکمِ بی قانونِ درد
اختیار ازمن مَجو، یک تحتِ فرمانم هنوز
با دلِ آواره خود را،لحظه ای هَمسان مکن
من به خون مرگ دنیا،خیس و غلتانم هنوز
زهرا هاشمی (بی_del)