آخرین برگ پاییز قصه آخرین برگی از درخت است که با تمام زردی و خشکی و رنگ پریدگی به درخت چنگ میزند ، تا بار دیگر سبز شدن را تجربه کند .
تو ویرانی و دردت را فقط آوار می فهمد
بمان ، سردرد هایت را اگر دیوار می فهمد
شدی آن عنکبوتی خفته در تبعید تنهائی
که حالت را فقط شب های تنگ و تار می فهمد
به دورت خط کشیدی بار ها و بعد فهمیدی
فقط سرگیجه ها را نقطه یِ پرگار می فهمد
شعر از محمد کیا راحتی