ذهن انسان و هر موجودی که دارای مغز فعال باشد، امواجی را نسبت به موج مطلق و متعادل کننده جهان و ابعاد ساخته شده توسط پارادوکس های آن، منتشر میکند؛ که در کل موجب درک او در مورد بعدی است که مغز او تشخیصش میدهد. اما در سال ۱۹۶۱ نوزادی در "ورشو" متولد شد که وضعیتی کاملا غیر معقول داشت. مغز او توانایی درک وجود اطرافیانی که در بعد وجود او حضور داشتند را نداشت و فقط موجب تخریب و تحلیل جهان پیرامون خود میشد. با افزایش انگشت شمار اما پیوسته این اختلال و بروز آن حتی در کودکانی که در تولد مشکلی نداشتند، بعد ها به اسم "سندروم ذهن شیطان" شناخته شد. با گذشت ۱۵ سال روشی توسط خانم یورینوفسکی، برای خلاص شدن از این کودکان ابدا شد که آنها را به بعدی که عامل این اختلال بود می فرستادند. بعد از این کار مشکل حل میشد اما هیچ کس نمی دانست(نمی داند) که در ادامه چه اتفاقی برای آنها پیش میآمد و به کجا میرفتند.