حماقت،جنجال،دعوا،جنگ،کُشتار
یک اتفاقِ غیرِ منتظره،و شروع یک کلیشه ترسناک
چرخِ سرنوشت این بار به خون کشیده می شود،و معصمومیتِ چشمانِ تشنه ی مردی بی گناه،اسیرِ تقدیر می شود
در ادامه ی این مسیر،چند زندگی در کورترین گره های ممکن به هم می رسد
و در مُبهم ترین نقطه ی آینده،به سوی مقصدی تاریک می خزد
عطش به رسیدن
عطشِ زندگی
و ادامه دادنِ آن
کدام آن ها را از پای در می آورد؟
عطشِ من تو چه دانی/غزلِ من تو چه خوانی
خونِ دل خوردی و اما/خفاش شوی ،به چه آنی!